لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (1)
به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (1)
به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
مسلما پیامبر عظیم الشأن اسلام نسبت به همه انسانها دلسوزی می کرده ولی با توجه به آیات صریح قرآن بر شدت و غلظت حضرت نسبت به معاندین و دشمنان خدا و از طرفی تعابیر ویژه خود قرآن بر برخورد با دشمنان دین و به دوستی نگرفتن آنها. به نظر می رسد مهر و عطوفت حضرت دارای مراتبی بوده است که اوج این مهربانی با مؤمنین، و در بین مؤمنین کسانی که ایمان راسختری دارند و درجه ایمانشان بیشتر است به آنها عطوفت شدیدتر است.
در مراتب پایین تر رحمت حضرت شامل تمامی انسانهاست؛ آنان نیز چون آفریده خداوندند مورد مهر بیکران حضرتند. اما قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی.
اختصاص عطوفت شدید پیامبر اسلام به مؤمنین
مفسر کبیر علامه طباطبایی می فرماید: خداى تعالى در باره رسول گرامیش فرمود: به مؤمنین رئوف و رحیم است، (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ) «1» و در این كلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده با این حال چطور این رسول رئوف و رحیم راضى میشود كه خودش در بهشت به نعمتهاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالى كه جمعى از مؤمنین بدین او، و به نبوت او، و شیفتگان بفضائل و مناقب او، در دركات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینكه به ربوبیت خدا، و به رسالت رسول خدا، و به حقانیت آنچه رسول آورده، معترف بودهاند، تنها جرمشان این بوده كه جهالت برایشان چیره گشته، ملعبه شیطان شدند، و در نتیجه گناهانى مرتكب گشتند، بدون اینكه عناد و استكبارى كرده باشند.(2)
قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی
عدم عطوفت پیامبر به کفار و معاندین
هنگامى كه نمایندگان بنى تمیم آمدند این دو نفر هم در معیت آنها حضور پیغمبر رسیدند، و پیغمبر هم به آنان احترام گذاشت و آنها را در پناه خود گرفت و از كسانى كه خدمت حضرت رسول رسیدند جماعتى از بنى عامر بودند كه از جمله آنان عامر بن طفیل و اربد بن قیس برادر امى لبید بن ربیعه بود، عامر بن اربد گفت: من او را – یعنى حضرت رسول – مشغول می كنم و وى را متوجه خود می سازم تو ناگهان با شمشیر به او حمله كن. چون خدمت حضرت رسول رسیدند، عامر گفت: یا محمّد با من محبت و دوستى كن، پیغمبر فرمود: تا به خداوند و رسول ایمان نیاورى این امر ممكن نیست… (3)
نمونه های عطوفت پیامبر اسلام
1. حسین بن زید گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: فدایت شوم، آیا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله هرگز با كسى شوخى مىكرد؟ فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى كه خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود كه با آنان شوخى مىكرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر كند كه نتوانند به او نگاه كنند! (4)
2. اسماعیل بن ابراهیم اسدى بن علیّة از ایوب، از عمرو بن سعید، از انس بن مالك نقل مىكند كه مىگفته است: هیچ كس را به مهربانى پیامبر نسبت به زن و فرزند ندیدهام، ابراهیم در منطقه بالاى مدینه در خانوادهیى دوران شیرخوارگى را مىگذارند. پیامبر پیش او مىرفت و ما نیز همراه آن حضرت مىرفتیم و آن خانواده آهنگر بودند و گاهى خانه پر از دود بود. پیامبر كودك را در آغوش مىگرفت و مىبوسید.(5)
3. نسبت به كودكان، مهربانترین مردم بود و باحیاتر از دوشیزگان در سراپرده بود، خوار نمىشد و تكبر نمىكرد و اگر كسى از او چیزى درخواست مىكرد «نه» نمىگفت. حوایج و نیازهاى بیوه زنان، یتیمان و تهی دستان را همیشه برآورده مىكرد، خوب و زیبا را تحسین مىنمود و مىپسندید و بد و زشت را تقبیح و تضعیف مىنموده است. به تنهایى غذا نمىخورد و غلامش را نمىزد و بندهاش با او غذا مىخورد. و اگر بنده از آسیاب كردن (گندم) خسته مىشد به او كمك مىكرد.(6)
4. جابر بن عبدالله در روایت دیگرى مىگوید پیش از ساختن منبر پیامبر كنار تنه درخت خرمائى مىایستاد و خطبه ایراد مىفرمود، چون منبر را ساختند و پیامبر براى خطبه بالاى آن رفت تنه درخت مذكور با آوازى كه همه شنیدیم اظهار ناراحتى كرد پیامبر از منبر بزیر آمد و دست خود را بر آن نهاد تا آرام گرفت.(7)
5. وقتى به مدینه رسیدند؛ خواهر عدى طایى از پیامبر درخواست نمود كه با او نیكى و مهربانى كند و گفت: اى پیامبر! سرپرست من در دست نیست و پدرم وفات كرده است و من هم پیرزنى بزرگسالم و خدمتى از من ساخته نیست. بر من منت بگذار، خداوند پاداشت دهد. پیامبر گفت: سرپرست تو كیست؟ گفت: عدى پسر حاتم است. گفت: همان كس كه از خدا و پیامبر فرار كرده است؟ سپس پیامبر او را به جا گذاشت. روز بعد همان درخواست پیشین را باز گفت؛ و پیامبر نیز پاسخ روز پیشین را به او داد. روز سوم، همان درخواست و استمداد را تكرار نمود. پیامبر – صلّى اللَّه علیه و آله – بر او منت نهاد و آزادش كرد. مردى در كنارش بود – شاید على بوده باشد – به آن زن گفت: شتر «حملان» را نیز از پیامبر تقاضا كن. تقاضا كرد و پیامبر آن شتر را به او عطا فرمود. آن پیرزن نزد برادرش، عدى در شام بازگشت. وقتى به دیدار هم رسیدند؛ در فضیلت پیامبر به برادرش چنین گفت: پیامبر كارى كرده است كه پدرت نمىكرد. بیا با میل و علاقه و یا با بیم و هراس نزد او بشتاب. عدى بدون هیچ گونه مقدمات امان خواهى یا نوشتهاى به خدمت پیامبر رفت و در محضرش نشست. پیامبر، خدا را ستایش كرد و ستود. (8)
فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى كه خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود كه با آنان شوخى مىكرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر كند كه نتوانند به او نگاه كنند!
6. و گفته شده است كه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله ، حسن بن على علیه السلام را مىبوسید، اقرع بن حابس «2» گفت: من ده پسر دارم و هیچ كدام را نبوسیدهام. پیامبر فرمودند: آن كس كه رحم و مهربانى نكند به او مهربانى نمىشود.(9)
7. از شدت مهربانى هرگاه با كسى سخن مىگفت با تمام بدن به او رو مىكرد.(10)
8. مردم مكه گرد او جمع شده از مرد و زن با او بر پذیرش اسلام بیعت مىكردند، بجز افراد اندكى كه از ترس كشته شدن از مكه بیرون رفته بودند. مردان بر اساس گواهى به اینكه خدائى جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و اینكه شنوا و فرمانبردار خدا و رسولش باشند بیعت مىكردند. ایشان گروه گروه به او روى آورده در بیعت با وى و ورود به اسلام بر هم پیشى مىگرفتند. مردى نزد رسول خدا آمد تا با او بیعت كند، ولى ترس و لرزه اندام او را گرفته بود. پیامبر با لطف و مهربانى به او نگاه كرده و فرمود: بر خود آسان بگیر، من كه پادشاه نیستم. من فقط پسر زنى از قریش هستم كه در مكه گوشت خشك شده مىخورد.(11)
پی نوشت:
1. آیه128 سوره توبه
2. ترجمه المیزان، ج1، ص: 270
3. ترجمه إعلام الورى ، ص 186و187
4. روش رفتارى پیامبر گرامى اسلام، نویسنده: علامه طباطبائى / مترجم حسین استادولى، ص42
ناشر: پیام آزادى تهران سال چاپ: 1381 ش نوبت چاپ: سوم
5. ترجمه الطبقات الكبرى ج1 ص 125
6.جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، نویسنده: قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله- محرمى، غلام حسن،ناشر: دفتر انتشارات اسلامى،سال چاپ: 1378 ش ص 601
7.ترجمه دلائل النبوة ج2 195
8. باده ناب، ترجمه الرحیق المختوم ص 536
9. ترجمه روضة الواعظین، ص 588
10. ترجمه سیرة المصطفى ، ج1 ص 72
11. ترجمه سیرة المصطفى ج2 ص 285
سید روح الله علوی
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان