برخی کتب فقهی از جهتی داخل در فقه تربیتی است و از جهت دیگر کتاب مجزا ملحوظ می شود. موضوعاتی از کتب موجود فقهی که ارتباط تنگاتنگی با فقه تربیتی دارد، این دسته موضوعات از کتب موجود باید برش بخورد و به فقه تربیتی اضافه شود.
خبرگزاری «حوزه»، گزیده ای از مباحث «اصول و روش های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه با عنوان «فقه تربیتی» برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.
* نسبت فقه تربیتی با کتب فقهی
مطلبی که باید به آن اشاره گردد، عبارت است از نسبت بین کتاب «تعلیم و تربیت» با کتب موجود فقهی؛ این بحث قابلیت مداقه و ملاحظه را دارد. سه نوع رابطه از رابطه فقه تعلیم و تربیت با کتب فقهی موجود وجود دارد:
1) درج کتب فقهی در کتاب تربیت
بعضی از کتب موجود فقهی عملاً در منظومه فقه تعلیم و تربیت قرار می گیرد؛ مثل کتاب امر به معروف و نهی از منکر که ما هم در بحث های خود بر همین منوال حرکت کردیم.
امر به معروف و نهی از منکر جزیی از مجموعه فقه تعلیم و تربیت است؛ به عنوان اینکه امر به معروف و نهی از منکر یک فعالیت تربیتی است. صبغۀ غالبی آن تربیتی است. از حیث نهادی نیز می تواند چند نوع باشد (خانوادگی، حاکمیتی، مردمی، علمایی، نهادهای خاص و نخبگان). غالب امر و نهی وجهۀ تعلیمی و تربیتی داشت.
امر به معروف و نهی از منکر به دلیل غلبه رنگ تعلیم و تربیت در منظومه تعلیم و تربیت قرار می گیرد؛ همه مراتب امر و نهی دارای بُعد تربیتی است حتی مرتبه «قتل» که ممکن است گفته شود برای مقتول جنبه تربیتی ندارد، اما برای دیگران تأثیر تربیتی دارد.
وجهۀ غالب آن وجهۀ تربیتی است. در موارد خاص مانند قتل هم رنگی از تعلیم و تربیت بالواسطه به خود می گیرد. این یک شکل از نسبت کتاب های موجود فقهی با کتاب تعلیم و تربیت است. از کتب فقهی موجود، من فقط همین امر به معروف و نهی از منکر را سراغ دارم و در این قسم، کتاب دیگری داخل نیست.
2) وجود مباحثی تربیتی در کتب دیگر
نوع دوم از رابطه فقه تعلیم و تربیت با کتب فقهی موجود به این است که تمام کتاب یا باب، داخل در فقه تعلیم و تربیت نیست، بلکه صبغۀ اصلی کتاب چیز دیگری است اما در ضمن آن کتاب، ابعادی از تربیت هم قرار دارد. در واقع تمام هویت آن کتب و باب ها، صبغۀ تربیتی نیست بلکه صبغه های گوناگون دارند و جنبۀ غیر تربیتی بودن آن غالب است. در این نوع دوم کتب فقهی مانند حدود، دیات، قصاص، نکاح، جهاد و … است که در این کتب وجهۀ تربیتی وجود دارد. کارکرد تربیتی در این کتب فقهی قوی است اما صبغۀ اصلی آن تربیت به معنای «ایجاد تغییر در مخاطب» نیست.
این دسته از کتب فقهی، دارای طیف اند. (نوعی از نگارش)؛ وجهۀ تربیتی کتاب های حدود و قصاص ضعیف است اما در کتاب «حدود» وجهۀ تربیتی مقداری برجسته تر است، این برجستگی در کتاب «جهاد» بیشتر می شود. پس طیف دارد از ضعیف شروع می شود تا به موارد قوی می رسد. نکته مشترک این دسته از کتب فقهی آن است که وجهه غالب آن، جنبۀ تربیتی نیست. مقدمات و موعظه قبل از جنگ جنبۀ تربیتی قوی دارد اما اصل «جهاد» که مقاتله با کفار است، تربیت نامیده نمی شود و لو اینکه در یک نظام کلی، تربیت محسوب می شود.
* تعریف تربیت
در تعریف از تربیت دو اصطلاح مهم وجود دارد:
الف) تربیت: هر نوع تأثیر
مراد از تربیت، به معنای کلان این است که وجهه تربیتی داشته باشد.
طبق این تعریف جهاد و حدود و … در حوزه تربیت قرار می گیرد. به معنای عام، هر فعالیت که برای تحول جامعه بشری انجام شود، جنبۀ تربیتی دارد زیرا در «جهاد» با برداشتن موانع، زمینه برای تربیت مردم فراهم می شود. هکذا اجتهاد و تقلید و شاید همه فقه در جامعه یک انعکاسی داشته باشد.
عملی که انجام می شود و در آن تغییراتی انجام می شود و معطوف به طرف و مخاطب خاص نیست، در این معنی جهاد، حدود، اجتهاد و تقلید و … زیر مجموعه فقه تربیتی قرار می گیرد.
ب) تربیت: تغییر در فرد خاص
فقه تربیتی را می توان به معنایی گرفت که تغییر در فرد خاص (متربی) مراد باشد. این یک اصطلاح جدید است. عملیاتی که وجهه غالب آن تغییر در دیگران است، دیگرانی که مخاطب اولی آن هستند.
تعریف مختار
به نظر ما باید فقه تربیتی را به معنای خاص گرفت تا امتزاج علوم پیش نیاید و از طرفی حجم مسایل یک علم هم بیش از حد گسترده نشود. «حدود» ابعاد مختلف دارد و بُعد تربیت آن ضعیف است لذا مشمول «فقه تربیتی» نیست. اصل فلسفه حج، حدود و سایر کتب فقهی، تغییر در خود شخص است نه تأثیرگذاری در دیگران و جامعه. از جهت دیگر در اکثر ابواب فقهی جنبه عبادی دارد، عامل تأثیرگذاری خدای متعال است و مراد ما از «مربی» مربی بشری است.
شرایط تربیتی بودن افعال
به نظر ما در فقه تعلیم و تربیت این مجموعۀ از قیود مأخوذ است:
* مراد از مربی، مربی بشری است نه مربی ماورایی.
* مراد از تغییر، تغییر در دیگران است نه تغییر در وجود شخص.
* این تغییر متذکره، باید وجه غالب عمل باشد؛ اینکه جنبۀ تربیتی ضمنی یا به عنوان فلسفه حکم بیان شده باشد، کافی نیست.
* تغییر، ناظر به مخاطب و متربی خاص باشد؛ نه تغییر در سطح کلان جامعه. این تغییر شامل تغییر ناظر به ایجاد جریان تمدنی و جهانی نیست.
پرسش: پیامبر اکرم (ص) در اعمال خود، جنبه آموزشی و تربیتی را هم در نظر داشت.
پاسخ استاد: پیامبر (ص) هم اگر با توجه به متربی خاص، کاری انجام دهند، تربیت صدق می کند اما وقتی جهاد می کنند، تربیت صدق نمی کند. صِرف نماز خواندن و حج و … تربیت نیست. اما می تواند استثنائاً در آنجا گنجاند. مرزها باید معین شود تا همه چیز وارد آن نشود و بهم ریختگی به وجود نیاید.
پرسش: اولاً، بخشی از کتاب «النکاح» هم تربیتی است. ثانیاً، آیا تربیت را امری فردی می گیریم؟.
پاسخ استاد: اولی را عرض می کنم. اما سؤال دوم، تربیت را هم فردی می گیریم و هم اجتماعی. برای انضباط بیشتر معیار نیاز است، ناچاریم مرزهای دانش را معین کنیم و الا همه فقه مانند جهاد و حدود و … با کمی تساهل وارد فقه تربیتی می شود.
و در این عمل نیز فقط قصد ملاک نیست، عملیات مهم است و اینکه قید غالبی دارد. قرارداد ما این است. البته شما می توانید تعریف دیگری ارائه کنید و طبقه بندی جدیدی را مطرح کنید.
3) گزینش مباحث تربیتی برای فقه تربیتی
نسبت سوم فقه تربیتی با کتب فقهی موجود آن است که:
الف) کتاب فقهی در کتاب فقه تربیتی هضم شود، که قسم اول بود.
ب) کتاب فقهی در فقه تربیتی هضم نمی شود اما تداخل موضوعی دارد، با حفظ کتاب و جایگاه آن از جهتی ملحوظ می شود.
ج) برخی کتب فقهی از جهتی داخل در فقه تربیتی است و از جهت دیگر کتاب مجزا ملحوظ می شود. موضوعاتی از کتب موجود فقهی که ارتباط تنگاتنگی با فقه تربیتی دارد، این دسته موضوعات از کتب موجود باید برش بخورد و به فقه تربیتی اضافه شود.
تربیت اولاد که در کتاب النکاح آمده است، دو وجه دارد: 1) جنبه تربیتی؛ 2) جنبه ارتباط با والدین و زوجیت آن دو. ولی ترجیح این است که این موضوع خاص از آن کتاب جدا شود و در کتاب تعلیم و تربیت آورده شود.
پس مباحثی است که دو رگه ای است که در دو باب می تواند باشد. ما ترجیح می دهیم مباحثی مانند تربیت اولاد از کتاب «النکاح» جدا شود و در فقه تربیتی آورده شود.
برخی مسایل و موضوعات که تاکنون در کتب فقهی مطرح نشده ولی جا داشته که مطرح شود، ارتباط تنگاتنگی با تعلیم و تربیت دارد، باید باب مربوطه تأسیس شود. این موضوعات نباید در کتب دیگر برده شود.
باید فقه التربیه را به گونه ای تعریف کرد که جامع و مانع باشد. این قیود به بحث انتظام می دهد و اینکه وجه «تغییر در دیگران» و جنبه بشری بودن مربی مهم است.