اخلاق بنابر برخی نظریات دانشی است که موضوع و محمول خود را دارد و جزیی از فقه است اما ما معتقدیم که داوری اخلاق باید به یکی از قواعد و ادله معتبر باشد.
گزیده ای از مباحث «اصول و روش های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه با عنوان «فقه تربیتی» برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.
اشاره به مباحث قبل:
دو واژه یا دو قلمرو «فقه و اخلاق» تبیین شد و اصطلاحات آن را بررسی کردیم. حاصل سخن هم این شد که دو واژه «فقه التربیه» و «فقه الاخلاق» با هم متفاوت هستند.
* تعریف و اصطلاحات فقه تربیتی
اصطلاح اول
در فقه التربیه یک معنای «عام العام» وجود دارد که فقه به معنای اعم از استنباط احکام است و شامل استنباط مباحث معارفی و کلامی هم می شود؛ یعنی فقه تربیتی مسایل معارفی، فقهی شرعی فرعی را در بر می گیرد. این از طرف واژه فقه، در طرف «تربیت»، این واژه هم به معنای عام است یعنی اعم از خودسازی (خودسازی حوزه اخلاق) و دیگرسازی و هم همه ساحت های تربیت، درونی و برونی و … را در بر می گیرد.
اصطلاح دوم
معنای دوم فقه التربیه آن است که فقه را مقید کنیم به احکام فرعی شرعی در مقابل فقه اکبر، اما واژه «تربیت» را به معنای اعم بگیریم.
اصطلاح سوم
معنای سوم از فقه تربیتی آن است که اصطلاح دوم معکوس شود. یعنی فقه را به معنای عام بگیریم اعم از فقه اکبر (کلام) و اصغر اما تربیت به مفهوم مقابل اخلاق به کار برود. این هم یک الگو است.
اصطلاح چهارم
در معنای چهارم، فقه در نقطه مقابل فقه اصغر و فقط به معنای فقه اکبر و معارف کلامی به کار برود ولی مباحث احکام را شامل نشود. فقه به معنای خاص است اما اختصاص به مباحث کلامی دارد. تربیت به معنای عام باشد و شامل خودسازی و دیگرسازی بشود.
اصطلاح پنجم
فقه به معنای فقه اکبر بگیریم و تربیت را به معنای خاص بگیریم و اخلاق از آن خارج شود.
اصطلاح ششم
این اصطلاح مورد نظر ما است. فقه التربیه به این معنی است که: «فقه یعنی العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه»؛ مراد خاص از فقه و اصطلاح متعارف گفتمان فقهی رایج مراد است و مراد از تربیت، تأثیرگذاری و تغییر رفتار دیگران است، نقطه مقابل اخلاق. در این تعریف هر دو واژه فقه و تربیت، محدود و مقید است. البته ممکن است از جهات دیگر عام باشد زیرا تربیت معانی دیگر هم دارد چنانچه در جلد اول فقه تربیتی اشاره کردیم.
اصطلاح هفتم
تربیت را به مفهوم محدود بگیریم و نقطه مقابل تعلیم باشد.
ما معنای ششم را قبول داریم و توضیحی که در این بحث ارائه شد، از آنچه در جلد اول فقه تربیتی آمده، منقح تر است، لذا در بازنگری و تجدید چاپ باید لحاظ شود.
* تمایز علوم
فلسفۀ بحث همین است که استطراداً عرض کنیم که چرا اصطلاح ششم را ترجیح دادیم زیرا تمایز علوم به یکی از چند چیز است.
* تمایز موضوعی
ما مثل فلاسفه تمایز علوم را به موضوعات آن می دانیم. تفاوت در اغراض و ساختار ملاک نیست. روح آن تمایزات به تمایز در موضوعات بر می گردد. پس قوام هر علمی به موضوع آن است.
* تمایز اعتباری
اما وقتی علم برش بخورد و به رشته های مختلف تجزیه شود در عین اتحاد در موضوع، تمایز آن به امور اعتباری و قرارداد است. مثلاً در روان شناسی که علم واحد است و از رفتار و روان آدمی بحث می کند؛ طبق این تعریف همه زیررشته های روان شناسی یک علم است. اما اگر جهات مختلف به آن اضافه شود مانند بررسی روان افراد در محیط صنعتی، سیر رشد روانی افراد و … و سپس به رشته های کوچک تر تجزیه کنیم، این تجزیه تابع میل و قرارداد ما است. می توان ملاک را به موضوع محصور نکرد و همه را یک علم دانست تا مباحث مختلف بشود، فصل ها و اجزاء آن علم و از طرفی می توان دانش را بر اساس طبقه بندی و جهات دیگر به علوم مختلف تجزیه کرد. در بعضی از علوم این طبقه بندی ها و تجزیه خیلی مهم است.
پس معیار تمایز فلسفه با علوم دیگر متفاوت است؛ وحدت علوم بر اساس قرارداد است اما موضوع اعم و اخص درست است.
حجم مسایل
قرارداد باید تابع معیار و مصالح باشد؛ یکی از مهم ترین مصالح برش و تجزیه علوم این است که حجم مسایل علم زیاد شود. اگر حجم دانش کم باشد، باید بر اساس وحدت موضوع، وحدت آن حفظ شود و اگر مسایل و مباحث آن زیاد باشد، می تواند به علوم و رشته ها تجزیه شود. در روان شناسی که بخشی از فصول آن حجیم شده است و از علم اصلی جدا شده است ولی بخشی دیگر از فصول آن به دلیل کم حجمی، امتزاج و اختلاط دارد. پس مهم حجم مسایل و مطالب است.
این بحث را حدود 25 سال قبل در ضمن تدریس اسفار می گفتیم و به نظرات استاد مصباح هم در این حوزه توجه داریم. ایشان مطلبی دارند که ملحوظ است.
تمایز به هدف
پرسش: غربی ها بیشتر هدف را معیار تجزیه یا وحدت علوم قرار می دهند.
پاسخ استاد: غربی ها دقت ندارند؛ اگر دقت کنیم، همه عوامل تمایز بخش به موضوع بر می گردد. مرکز ثقل تمایز موضوع است که از یک حیث علمی است و از حیث دیگر علم دیگر.
در فقه التربیه و با قبول اصطلاح ششم، حجم مطالب و مباحث تربیت، معارف و اخلاق زیاد می شود (فقه اکبر و اصغر). در درون تربیت هم مسایل خیلی زیادی مطرح است. وقتی موضوع جداگانه وجود دارد و از طرفی حجم مسایل هم بالا است، ضرورت ندارد که خود را به زحمت بیندازیم و همه را یک علم بدانیم. از طرفی تفاوت هایی از حیث روش و متدولوژی و … هم دارد.
علوم مرتبط با فقه تربیتی
نتیجه اینکه ما چند دانش داریم:
* فقه تربیتی به معنای اصطلاح ششم
* فلسفه تربیت، فقه اکبر یا کلام تربیتی
* فقه اخلاق
* فلسفه اخلاق
این تفکیک و تجزیه کاملا منطقی است و حجم بالای مسایل هم همین را اقتضا می کند.
اعتبار علم اخلاق
مطلب دیگر؛ در حوزه اخلاق و فقه که ملاحظه کردید که: اخلاق بنابر برخی نظریات دانشی است که موضوع و محمول خود را دارد و جزیی از فقه است اما ما معتقدیم که داوری اخلاق آن باید به یکی از قواعد و ادله معتبر باشد. در این صورت باید دید حجت است یا خیر؟ اگر معتبر بود، این اخلاق از مبادی فقه قرار می گیرد. در این صورت از منطق یک فرد متدین، باید دارای حکم شرعی، یا عقلایی مورد تأیید شارع یا حکم عقلی باشد. اگر معتبر نباشد، برای متدین ارزشی ندارد، زیرا اخلاق ظنی اعتبار ندارد. بخشی از دعواهای ما با غربی ها در همین اخلاق ظنی است. احتیاط خوب است اما باید مؤید به عقل، شرع یا سیره عقلاء باشد. بنابراین داوری حسن و قبح اخلاق باید مؤید به سیره عقلا، عقل یا شرع باشد. پس اگر اخلاق معتبر شد، مقبول انسان متدین می افتد و برای دیگران هم مقبول است و الا فلا.
* قلمرو علم اخلاق
بحث دیگر که قبلاً هم اشاره کردیم این است که در قلمرو علم اخلاق می توان چند بحث را مطرح کرد:
* فقه الاخلاق
مراد ما از فقه الاخلاق به یکی از دو اصطلاح است:
الف) به معنای اعم از فقه صفات و رفتار، که در این صورت در مقابل فقه رایج قرار ندارد و فقه اخلاق قسیم فقه رایج نخواهد بود، زیرا فقه رفتار اخلاقی در باب هایی از فقه موجود است و در برخی موضوعات که کمتر کار شده، باید باب های خاص هر موضوع ابداع شود. ما این اصطلاح را نمی پسندیم.
ب) مراد از فقه اخلاق، فقه الصفات باشد؛ فقه موجود به فقه الصفات نپرداخته است. فقه الصفات (فقه الفضایل و الرذایل) .
اما آن حوزه رفتاری در کتاب های فقهی موجود است و البته باید غنی سازی شود و بعضی از رفتارها که مورد غفلت قرار گرفته، باید باب جدید باز و ابداع شود. بنابراین ما تعبیر «فقه الاخلاق» را نمی پسندیم بلکه آنچه بیشتر به مقصود نزدیک است، «فقه الصفات» است.
* فقه روابط
یکی دیگر از فقه های کار نشده، فقه روابط اجتماعی است.
جمع بندی دانشِ فقه اخلاق
پس فقه اخلاق سه دسته می شود:
الف) فقه الصفات، جهاد با نفس، فقه اکتساب فضایل و اجتناب از رذایل.
ب) فقه روابط اجتماعی؛ این فقه هنوز در فقه ما جایگاه معین ندارد. این بحث جا دارد که مستقل بحث شود البته با یک مقدمه اکتساب و اجتناب.
ج) فقه رفتارهای اخلاقی که غالبا در ابواب موجود فقه، جایگاه دارد.
این الگو در فقه اخلاق پیشنهاد می شود. این نقشه اگر اجرایی شود، موجب غنای فقه می شود.